I Dag åt jag en bit franska mögel ost som 🇫🇷 🥪 men jag saknade vin vid.
Jag var törstig på is kallt❄ vatten 🥤och saknade
☀ Värme på 🗻
اهورا!
اما در سرم امروز ذرهای از پنیر کپ زده فرانسوی خوردم.
,در سرم خوشه ای انگور بود، جرعهای آب خنک بود
نمک بود
🇳🇴 صخره بود و پرندگان ماهی خوار نروژی
برای جرعه ای آب خنک و اندکی یخ می مردم
روی صخره ای خاکستری دراز کشیدم
اهورا!
آفتاب خوش تیغ کشیده بود و هیچ جنبنده ای جز کایمرا نبود که سرش بالا گرفته بود و بسختی می توانست دست هایش را در هوا بچرخاند و یادش رفته بود ثم هایش ناخن درآورده بود
کایمرا حرف می زد گمان گرسنه بود، چرا که وقتی دست های بلندش که پر از مو های شانه زده بطرف دهانش برد، دندان هایش سبز می زد.
اهورا!
کایمرا آدم نبود اما خوی انسانی داشت، سرش پایین گرفته بود و میان صخره ای که حال چون نعش فیلی با خرطوم های بلندش که به آب می رسید، بو می کشید و خوی ملتمسانه اش نگاهم را سویش کشید
در او چیزی مرده بود و یا کایمرا گم کرده بود آوازی که
اهورا!