دون کیشوت خسته

دلم می خواهد چیزی که در من است بنویسم نه چیزی که از صافی هزار باید و نباید می گذرد. اصلا دیگر چه چیزی برای گفتن باقی مانده؟ زندگی من چیز زیادی برای گفتن نداشته. زندگی من در سکوت گذشته، در تنهایی. من هیچ ماجرایی ندارم. هر چه بوده جرقه های نا پایداری بوده عین […]

دون کیشوت خسته

Lämna ett svar