پیک مرداد ماه 1400 خورشیدی اشاره قرار بود برگه پیک ۴ ویژه هشت تیر روز شهادت حمید اشرف چریک فدایی خلق ایران اختصاص یابد. برای گرامی داشت یاد رفیق کبیر و قهر مان فدایی و یارانش در مهرآباد جنوبی به آرشیو فدایی دست کشیدم. سرود فدایی، نوار مصاحبه وحدت میان چریک های فدایی خلق و عده ای از اعضای خانواده مجاهدین که در پی گسست از تفکر اسلامی و نزدیکی به اندیشه های سوسیالیستی که پایان نامه آن گفتگوی وحدت ناتمام و از طرف رفیق حمید اشرف پروژه نانمام را وحدت ناپذير و ختم مباحث وحدت میان چریک های فدایی و مجاهدین گسیخته از ایده های اسلامی را برای آینده چریک ها اعلام کرد. به یاد داریم که ایادی رسانه های دربار وقت از آن دسته منشعب شده از مجاهدین به القاب مارکسیست های اسلامی زیر ضرب اتهام و تبلیغ سرکوب فیزیکی و فکری آنان را طرح ریزی و به سمت وحشت توده ها سوق می داد. پچ پچ مارکسیست های اسلامی توسط امنیتی های شیک پوش عینک دودی ساواک تا کنجکاوی توده ها، نقش بازار، تجارت، حضور ملی گرایان لایتسه و همه و همه بحرانی که می رفت دو ستون چریکی خلقی، کاخ شاه را بدون دخالت لمپن خرده بورژواها، طلبه ها و آیات اعظام راه دمکراسی خلقی را به سبک و سیاق مدل کوبا و خط چه گوارا که آشتی میان کمونیست ها و کاپیتالیست ها را به دره ای عظیم تشبیه می کند که شکاف دره های را با خاکستر کمونیست ها پر می شود. در چریک ها به اندیشه های سوسیالیسم عشق می ورزیدند و حاضر بودند در راه خلق جان فشانی کنند و در نبرد با مزدوران مسلح ساواک یا با شلیک جانیان امنیتی به خون غلطیدند و یا اگر دستگیر شدند برای کور کردن و بی اثر کردن فریب های دستگاه های اطلاعاتی اطلاعات با بلعیدن سیانور مرگ را بر ذلت و زبونی ترجیح می دادند. باری سالی که زنگ خون بصدا در آورد و طنین آن همه اقصی نقاط کشور شنیده شد و رشادت رفقای فدایی داستانی نیست که بقول سپهری لب تاقچه عادت از یاد برود. باری برای گرامی داشت یاد و خاطره رفقا، در پیک نوار گفتگوی رفیق حمید اشرف و تقی شهرام را به اشتراک می گذارد. مترس از این که قلم هایت بشکنند، زبانت بدوزند، راهی است که تاریخ طی کرده است و پیک از سال های آغاز انقلاب حضور عینی داشته است. پیک در کارزار انقلاب موظف به انتقال کار به خواننده گانش می شود و در این راه چه سختی ها، محرومیت ها به جان می خرد و عاقبت پیک به دام می افتد و در گذر گاه تاریخی اسیر بلا و گرفتاری می شود. پیک راه خود در پیش می گیرد، چون یکه سواری می تازد، می افتد، از پای بر می خیزد و بال می گیرد، و از دست اهریمن زمان رهایی می یابد. امید است تا پیک بتواند در این وانفسای جهل و جرم و فساد که از آن سال ها پیش رها افشا شده و پیک خلاصی یافته است تا بکوشد پیام آور امید و طلیعه دار گذشته تابناکاش باشد. با این رجز اشاره می شود که پیک پیام اندیشه ای حمل می کند تا شاید به مقصد برساند، باشد تا پیک حاوی نیک کردار و خوش اندیش آرزوها و در آماج های های نو شود تا از گزند هجوم کهنه دور شود پیک شعر است، اما گاه چون رودی به باغ قصه ها می رسد تنها، ملول، افسرده از عبور شعر می خواهد، می داند خانه اش ابری است و نیما در توشه اش می خواند پیک مرغی که سوی افق سر کشید و رفت و یا وقتی در آن آسمان آبی شمال لابد به خط جنگلی و سرداران غیور شیفته می شوند و ناگه چون غرشی عظیم در آن آسمان آبی توفانی در شعر و داستان آن خطه نوشت که پیک گشایش مجازی ‌اش با خون آن جوانان پیوند زده است. آری، آری، زندگی زیبا است زندگی اتشگهی دیرینه پابر جاست ور نفروزد خاموش است و خاموشی گناه ما است. باری، دل به دریا زد و اسرار هویدا باید کرد و پیک مجازی در حد توان و بضاعت اش می خواهد پلی در زمان نو باشد و اندیشه را به شکوفایی آینده وصل کند. باری است سخت چون کاری است سخت و پیک توشه ای اش نو اندیشه چراغی است که گذشته به آینده سپرده است. پس تنها خیال است که ره می گشاید و صدا تنها است که در موج های آینده پیوند می زند. همیشه آیا صدا می ماند🤔؟ و حال به آن مبارک زاد که شرطش این بود که حرمت قلم حفظ شود و نگذارد چیز هایی نوشته بشود که خدای ناکرده ناصواب باشد و در حیرتم که چگونه در آن شرح و روایت ها تاریخ دروغ بزرگی نوشت و سکوت حاکم کرد و بر منقار پرنده گان عشق پینه دوخت و یوز پلنگان فارسی را نسل اندر نسلشان بر باد داد و چون تاریخ را جلوه ای از بهشت توصیف کرد و گفت به کند و کاو مشتاقانه دل بست تا آبستن حوادثی باشد که عده ای آن سال ها را، که سال های سرخوردگی، یأس، بدبینی، نفاق و شکست را یک جبر تاریخی خواندند و ناگزیر از پروسه طبیعی راه سوخت و ساز با عالم و آدم در پیش نهادند و شرح تاریخ را یکی یکی بر قامت سرنوشت دوختند و آن که به رد جبر تاریخی رسید و از نقد آن توشه ای یافت سخت سوخت و خاکستر وجودش را در درد و تنهایی ایدئولوژی به خاکستر زمان سپرد و درد جان کاه هزار چهر ه ها، روشن فکر ان مارکسیست بدلی راه شک و تردید برگزید و شخصیت فردی در سایه گناهان اخلاقی مذهبی دگم اندیشی پیشه کرد و لاجرم انحراف از اصول و سنت شکنی مدرنیته پا فراتر نهاد تا آذرخش پیام و نبرد خلقی را پیک هستی دوباره بخشد که شاید زندگی روی خوش نشان دهد و زیبایی را در رد بقای آن اندوخته های مختلف و در حقیقت صلاحیت شرعی ولی را که از قبل تعیین شده و این آقایان در سال های اول انقلاب متعصبانه و متاسفانه بر آن باور ها اصرار داشتند تا خود را رد کنند و گفت که این روش از دیر باز از طرف محافل قدرت های بزرگ بکار می رفته است تا هر باری پوششی برای قدرت مندان در کمیسیون حقیقت فراهم آورد و خدا داند که ته آن داستان که از بند تهمینه جدا شد راه منتهایش کجا است؟ در حقیقت با چنین ترفندی انسانیت را نکوهش کردند و بازار تحقیر و حرمت شکنی رایج و پوستر بوتیک ها شد. سئوال این است که آیا مجلس خبرگان رهبری خواهد بود که در آن اکثریت نماینده گانش از این پس او را فاقد صلاحیت ولایت فقیه می دانند که آزادی هنرمند استخوانی میان دندانهایشان است و به جرأت می توان گفت که فاجعه عراق بسیار مصیبت بار تر و دهشتناک تر از جنگ در ویتنام می باشد که بطور یقین عمق این ویرانی سال ها بعد افشا و برملا خواهد شد و در حقیقت صلاحیت شرعی چنین نگرش کمی سخن سخت بر خود واجب است و سپس شرح نام پیک و آن گاه در این دریای آزاد قلم الکترونیکی هر چه دل تنگت می خواهد بگو هر که می خواهد بخواند جز سانسورم که تیغ کشم بدتر از تو گذر کنم از جان او دعوت کنم بر جان او جام دیگر بر نام او که پیک آمد وارث‌ش یک خلق اندر آتش است از این رو که تو می روی سانسور جگر بخواهد یار تو تا منع کند امیال او تا جمع کند محتاج او بس گر ز عاقل ای عجب این زبان اندر عجیب آنقدر نتواند دوام تا منع شوی راه برو، در گر حصارت زنجیر جیغ کشد من می روم راه دگر، هر بار نفرین بر زبان یا مرگ یا نان بر زبان تا خلق شود همراه من تا پیک شود چریک ما. هر بار سوارم می شوی بی نام و بی آواز شوی، هر بار فریبم می دهی، در طعمه حریص ام می شوی، نان شب راهم شوی، هر بار دگر روز دگر بنیاد اندیشه شنو. هر بار بگو، صد بار بگو دروغ بگو، قصه بگو، شعر بگو، خط بکش، ساز بزن تلنگ بزن جاز بزن جار بزن، پیک بزن، جام بزن، سفر برو با پیک برو، مفت برو، گدا برو، شاعر برو، جانا بیا شب بیا، دیر بیا، در شهو بیار، لقمه ای از عشق بیار، گاز بیار، چراغ بیار، شمع برو، اشک برو، شعر بگو، شهو بیا، نقش بیا، خموش خموش مثل مه می بیا، نو بیا، شهر شکست، پیام رسید و پیک برفت. هفته رود، ماه رود، فصل رود، سال رود، پیک بدید، پدید ندید، هیچ ندید، شب ندید، سیاه ندید، تکه نان خشکیده ندید. پیک رسید، بهار رسید، لاله رسید، شعر رسید، سبد رسید، نامه سر بسته رسید، مرگ صمد باز بپیچ، ارس شنید، رود سرا باز رسا، ارس وفا باز جفا، سیاه سیاه مثل کاکا، بهار رسید، کاکا بیا، پیک مو باز بیا، راه بیا، شعر بیا، حافظ شیراز بیا، ختم نگهدار بیا، پیک بگو. هیچ مگو، جز ره مانا مگر.

Lämna ett svar